سلسبیل۷۰سال قبل به روایت عمو حسن | از درشکه‌های مسافربری تا اتوبوس‌های سه قرونی و قنات چهل‌پله

«حسن مظفری» از ساکنان و کسبه قدیمی سلسبیل، روایت هایی خواندنی از روزگار قدیم این محله را بازگو می کند.

همشهری آنلاین - بهاره خسروی: سال ۱۳۲۷ کوله بار سفر بست تا برای شرکت در مسابقات قهرمانی تیراندازی کشور با تیم ارتش از پس تاکستان های انگور و دریاچه زنده ارومیه آن روزها، راهی پایتخت و مهمان عموجان در خیابان سلسبیل، نرسیده به مرتضوی، کوچه کوکبی شهید ابراهیمی امروزی شود. مسابقات با موفقیت برگزار شد، اما زرق و برق پایتخت او را برای ماندن و راه اندازی دکان خیاطی با خرده پس اندازهای شاگردونگی اش در خیابان نه چندان شلوغ اما پر رفت و آمد سلسبیل، مصمم کرد.  
«حسن مظفری» از ساکنان و کسبه قدیمی سلسبیل با توصیف هایش از درشکه های مسافر بر و قنات چهل پله کوچه ابراهیمی به عنوان تنها ذخیره آبی محله، ما را به سلسبیل ۶۶ سال پیش می برد. خواندن این گزارش را از دست ندهید و تا پایان همراه ما باشید.  

قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید


خیابان سلسبیل رودکی از همان ابتدا که پاتوق گاریچی ها و بازار چرخی ها و یخ فروش ها بود تا امروز که به عنوان یک بازار مهم و مرکز اصلی خرید اهالی و شهروندان تهرانی است، همیشه شلوغ و پر تردد بوده است. مکان دیدار ما هم با حسن مظفری در همین خیابان شلوغ و حجره خیاطی قدیمی اش که این روزها به دلیل نشستن گرد پیری بر احوالش، فقط پیراهن مردانه می فروشد، است. او که از سال ۱۳۲۷ به نیت چند روز مهمانی به خانه عمویش آمد و تاکنون در این محله ماندگار شده، می گوید: «سال ۱۳۰۶ در شهرستان ارومیه متولد شدم و تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم. سال ۲۶ به خدمت سربازی و از همانجا به عضویت تیم ارتش در آمدم. یک سال بعد برای مسابقات قهرمانی تیراندازی کشوری، همراه تیم به تهران آمدیم و چند روزی درخانه عموجان، خیابان سلسبیل، نرسیده به مرتضوی که ابتدا کوچه کوکبی و بعد علمداری و امروز، شهید ابراهیمی شده، مهمان شدم. »خوشبختانه آقای مظفری در مسابقات موفق می شود و با دیدن جاذبه های پایتخت تصمیم به ماندن می گیرد، با اندک پس اندازش از شاگردی در شهر ارومیه، یک مغازه کوچک خیاطی را سر کوچه عمویش در خیابان رودکی برای دوختن رخت و لباس اهالی خریداری کند و بعد از مدتی هم که کارو بارش می گیرد، برای سر وسامان گرفتن سراغ خانه عموجان برای خواستگاری دخترش می رود. در کوچه گلچین امینی اتاق کوچکی را برای شروع زندگی مشترکش که حالا بیش از ۵۰ سال از آن می گذرد، دست و پا می کند.  

از درشکه های مسافربری تا اتوبوس های سه قرونی 


امروز از سر سلسبیل تا خیابان آذربایجان می شود سوار تاکسی یا مسافربرهای شخصی شد. اگر هم صبر و حوصله فراوان و ازهمه مهم تر وقت اضافه داشته باشیم، هر چند ساعت یک بار اتوبوس های شرکت واحد از این مسیر برای حمل و جابه جایی مسافران گذر می کند. مظفری اما، از وسایل حمل ونقل در دورانی می گوید که کمتر کسی به یاد دارد: «وقتی سال ۱۳۲۷ به محله سلسبیل آمدم از ابتدای خیابان تا چهارراه امام خمینی ره فقط زمین خاکی بود و هیچ خیابانی آسفالت نبود. سر سه راه سلسبیل پاتوق درشکه چی ها بود که با قیمت ثابت ۵ ریال اهالی را از سه راه تا خیابان آذربایجان جابه جا می کردند و کمی بعدتر هم با پیشرفت زندگی شهری و راه یافتن آسفالت به خیابان ها، یک خط اتوبوس شرکت واحد از همین مسیر با سه قران اهالی را تا میدان انقلاب امروزی می برد. »

قنات چهل پله کوچه ابراهیمی 


آب قنات فرمانفرما از سر خیابان آذربایجان مثل یک رود از طول محله گذر می کرد ودست آخر به قنات چهل پله در انتهای خیابان سلسبیل واقع در کوچه ابراهیمی راه پیدا می کرد. حسن آقا با اشاره به این موضوع از سیستم تأمین آب اهالی حرف می زند: «چند قدم عقب تر از مغازه من در خیابان سلسبیل یک مغازه زرگری واقع شده که آن موقع مسیر ورود اهالی به داخل قنات بزرگی در داخل همین کوچه ابراهیمی بود. مردم برای رفتن به داخل این قنات و برداشت آب مورد نیاز مصرفی خانه باید چهل پله زیر زمین می رفتند و به همین دلیل میان اهالی به قنات چهل پله شهرت داشت. »
او همچنین درباره راه های دیگر تأمین آب آشامیدنی اهالی می گوید: «علاوه بر آب قنات، گاریچی هایی هم بودند که به میدان حر و خیابان کمالی می رفتند و در ظرف های مخصوصی آب آشامیدنی معروف به آب شاهی می آوردند و میان اهالی می فروختند. »
هنوز استفاده از یخچال میان خانواده ها رواج نداشت و یخ پرکاربردترین ماده خوراکی هر خانه بود و نزدیک ترین مکان برای تهیه این کیمیای خانگی، کانون سلمان و یخچال های طبیعی اش و دکه های یخ فروشی این چهارراه بود.  


طبخ نان با خار بیابان و هیزم صحرا


پر بیراه نبود که قدیمی ها بر این باور بودند: هر چیز که خار آید، روزی به کار آید. چرا که زمانی همین خارهای بیابان به عنوان ماده اولیه سوخت تنور نان های سنتی مورد استفاده قرار می گرفتند. حسن مظفری، در این باره می گوید: «آن زمان برای تأمین سوخت تنور نانوایی ها، نفت وگاز استفاده نمی شد. آن زمان برای روشن نگهداشتن تنور سنگک از خار بیابان و برای تنور لواشی و بربری از هیزم که اغلب با اسب و قاطر بار می زدند استفاده می شد. »

بانی برگزاری مراسم جشن نیمه شعبان 


برپایی جشن های بزرگ نیمه شعبان یکی از رسم های قدیمی کسبه خیابان سلسبیل است و حسن آقا هر ساله بانی اجرای این مراسم است: «قبل از انقلاب بود. نیمه شعبان داشت از راه می رسید. با چند نفر ازکسبه مثل آقایان پرستو، رابتیان و بقیه تصمیم گرفتیم خیابان را چراغانی و شیرینی و شربت میان اهالی پخش کنیم. این کار در محله سابقه نداشت، اما بعد از چند سال این کار به حرکت خود جوش مردمی تبدیل و همه اهالی و کسبه خودشان پیشگام برگزاری جشن های نیمه شعبان در خیابان سلسبیل شدند. »


کسب کار ساده و آسان


محله سلسبیل از همان ابتدا بافت تجاری داشت اما به مرور زمان تغییر شکل داد. به گفته حسن آقای مظفری این بافت فشرده و متراکم از ۴۰ سال پیش به این طرف شکل گرفته است. او درباره وضع کسبه این خیابان می گوید: «بقالی، قصابی، میوه فروشی و قهوه خانه سر سه راه، از صنوف مهم و اصلی خیابان رودکی بودند. در حال حاضر این قهوه خانه بسته است اما زمانی بهترین پاتوق برای جمع شدن اهالی بود و حتی زمانی هم که کسبه مهمان داشتند، با آوردن چای و قلیان سرویسدهی خوبی داشت. »
مظفری، همچنین درباره شیوه کسب و کار در گذشته، می گوید: «معمولا بیشتر کسبه ها مثل امروز تخصصی و تک بعدی نبود. من خودم لباس عروس، کت و شلوار دامادی، لباس بچه و بزرگسال را با هم می دوختم و برای تهیه لوازم مورد نیاز راه دوری نمی رفتم و همه چیز در خیابان سلسبیل مهیا بود. »


زندگی یکرنگ و صادقانه 


«آن زمان نگاه ما به زندگی یکرنگ و صادقانه بود. کسی به دنبال دغل بازی و ریاکاری نبود. اگربرای کسی مشکلی پیش می آمد از بیماری ومشکلات مالی و حتی اعتیاد، همه سعی در کمک و یاری به هم داشتند. به طور کلی همه با هم یکرنگ و صادقانه زندگی می کردیم. حرف هایمان سند بود و روابط مان بیشتر براساس احساس و حس انسان دوستی بود تا منفعت مطلبی و سود جویی. » این حرف ها را با افسوس حسن آقا می گوید و از نیکی مردم به هم یاد می کند: «ما در گذشته روابط مان مثل اعضای یک خانواده بود، روزهای چهارشنبه آخر سال همه با هم روی بام خانه ها با روشن کردن بوته های آتش شادی و پایکوبی داشتیم. معمولا در ایام نوروز بازار دید و بازدیدها داغ بود و مهمان همیشه به رسم یادبود با یک ظرف سیب و انار و میوه به خانه دوستان و آشنایان می رفت. کاش اهالی مثل آن روزها با هم صمیمی باشند و گره از کار هم باز کنند. »

_________________________________________________________

منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۰ به تاریخ ۱۳۹۳/۰۶/۲۵

منبع: همشهری