در نشست نقد «عرفان و سیاست» مطرح شد؛ ...
محسن دریابیگی در نشست نقد کتاب «عرفان و سیاست» گفت: در حکومت دینی پیوند عرفان و سیاست با هم سخت است و اگر خوب پیوند نخورند، به هر دو آسیب وارد می شود
به گزارش خبرگزاری مهر، جلسه نقد و بررسی کتاب «عرفان و سیاست؛ تبیین جایگاه سیاست و انقلاب اسلامی در مکتب عرفانی علامه طهرانی»، شامگاه پنج شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۱ به صورت مجازی و به میزبانی ناشر آن برگزار شد. این کتاب، تألیف سید محمدمحسن دعایی و محمدحسن وکیلی است که سال گذشته با همکاری شرکت چاپ و نشر بین الملل و مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی، منتشر شد.
محسن دریابیگی منتقد کتاب که پیش از جلسه، اهم انتقاداتش در یادداشتی منتشر شده بود، در ابتدای این جلسه گفت: این جلسه، جلسه مناظره نیست؛ زیرا من صاحب یک فرضیه و نظریه نیستم. فقط سوالاتی دارم، اشکال هم نمی گویم؛ زیرا اشکال برای زمانی است که سوالی مطرح شود و درفضای دانش مورد قبول واقع گردد. انتظار هم ندارم در این جلسه تمام سوالات جواب داده شود؛ زیرا پاسخ برخی از سوالات محتاج زمانی طولانی است.
وی ادامه داد: اکنون که صحبت می کنیم، بیش از چهل سال از پیدایش جمهوری اسلامی گذشته و مرحوم علامه طهرانی هم در بین ما نیست. چه بسا اگر ایشان الان زنده بود و با توجه به تجربیات نظام در آثار خود بازبینی می کرد، حرف ها و نظرات جدید طرح می کرد.
مولف کتاب آخوند خراسانی و نهضت مشروطیت ایران پس از ذکر این مقدمات، نقد خود را این گونه مطرح کرد:
۱- به راحتی نمی توان گفت فلان عرفان برتر، کدام یک جامع تر است. بررسی این مطلب زمان زیادی می طلبد. دشوار است که برای همه انسان ها با گستره تفاوت هایشان گفت، برترین راه مدرسه نجف است. بعد هم بگوییم ویژگی مدرسه نجف عرفان است و بعد به راحتی عرفان و سیاست را مخلوط کنیم. البته من باورهای شیعی را قبول دارم و می دانم دین اسلام، جامع است و احکام سیاسی دارد، اما در مقام نظریه پردازی مخلوط کردن این دو برای من خیلی ابهام و سوال دارد. محور عرفان، معرفت است و با قدرت معنوی آمیخته است، ولی محور سیاست، قدرت است؛ قدرتی آمیخته با ثروت و هزار چیز دیگر. پیوند این دو با هم سخت است و اگر خوب پیوند نخورند، به هر دو آسیب وارد می شود.
۲- مرحوم علامه طهرانی رحمه الله تطوراتی داشتند؛ باید سیر تاریخی اندیشه های ایشان بیان شود و اگر یک شخصیت ثابت در نظر گرفته شود، شاهد بیانی غیر واقعی هستیم. رساله نکاحیه و رساله جمعیت، بعد از رساله روح مجرد است. این قسمت از کتاب «عرفان و سیاست»، خیلی سریع از این مطلب عبور کرده است. ایشان ولایت فقیه را امری مشکک می دانستند؛ اما آیا تا آخر همین نظر را داشتند؟ نمی دانیم. ایشان البته محکماتی داشته، ولی متغیراتی هم داشته اند.
۳- مدرسه مرحوم علامه طهرانی دو تفسیر دارد. در مدارس اندیشه زایش تفسیر، امری طبیعی است. ولی در مدرسه مرحوم طهرانی تبدیل به یک نزاع شد. این نزاع برای من محل اعجاب است. هر دو تفسیر، از اهل بیت مرحوم طهرانی هستند؛ مرحوم آسید محسن و آسید محمدصادق که فرزندان علامه هستند و هر دو هم به علامه ارجاع می دهند. من بین این دو برتری نمی بینم. هر دو فرزند یک پدر با دو نگاه هستند. اما وقتی داخل این فضا می شویم، شاهد این هستیم که هر یک، دیگری را نفی می کند. به نظر من آثار مرحوم طهرانی زمینه هر دو تفسیر را دارد. باید هر دو تفسیر روبه روی هم گفت وگو کنند. از منظر من آقای طهرانی یک انسان والاست، اما مریدوار به او نگاه نمی کنم و او را قدسی نمی بینم. ایشان را عاری از خبط و خطا نمی بینیم. ایشان یک سیری داشته و مزاج و شاکله ایشان در مواجهه با مسائل اثرگذار بوده است. افراد نادری هستند که تماما از طبیعت خالی شده باشند. از مرحوم طهرانی یا توجه به خصوصیاتی که داشته، می شود دو تفسیر کرد.
نکته مثبت کتاب البته در این است که هر دو مؤلف، دو تفسیر را مجزا بررسی کرده اند و از این حیث کتاب حاضر، اثرگذار است و فاصله را به روشنی بیان کرده اند. آن هم بطور صریح و نه در لفافه.
۴- چرا هر دو مدرسه مدرسه آسید محسن و مدرسه آسید محمدصادق نگاه انتقادی به مرحوم علامه ندارند؟ مثلا نگاه ایشان به حزب، خیلی پخته نیست. یا در متونشان گاهی ایشان تندروی دارند.
۵- در مدرسه دینی، در مدرسه رسول اکرم و علی بن ابی طالب علیهم السلام، انسان هر چه بیشتر ورود کند باید بیشتر متواضع شود. باطن دین و باطن امر عرفانی و معنوی بدین معناست که انسان خود را از خلق پایین تر ببیند. اما در مدارس عرفانی، ما شاهد یک متمایزسازی هستیم. بعضا افراد را خیالات برمی دارد. حتی در سلام کردن هم خوب رفتار نمی کنند. به نظرم، این خروجی خوبی نیست.
سید محمدمحسن دعایی، مدیرعامل مؤسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلامی، در پاسخ به نقدهای منتقد کتاب گفت: کتاب در مقام پاسخ به شبهات و سوالات طلاب و فضلای فرهنگی مشهد است نه در مقام نگارش یک کار جامع علمی و تفصیلی و تبیینی. لذا توقع ما از کتاب باید تعدیل شود تا قضاوت منصفانه صورت بگیرد. نکته بعد این است که با توجه به خصوصیات اسلام جامع و خروجی های آن، عرفان ناب محمدی و سیاست ناب اسلامی دو روی یک سکه هستند. امام خمینی سیاست را از منظر عرفان ناب می دید و بین این دو تفکیک نمی کرد. تفکیک این دو یک خطای راهبردی در دین شناسی است. ما معتقدیم علامه طهرانی در عالی ترین سطح، عرفان و سیاست را به هم ممزوج کرده است. اینکه محور سیاست را قدرت بدانیم، حاصل نگاهی سکولار است. غلط است. بذر مصیبت های تبادل ثروت و قدرت، از همین نگاه است. سیاست را باید ابزاری برای تعالی رشد و معنویت در جامعه دانست.
دعایی در پاسخ به نکته دوم منتقد گفت: با شناختی که از آثار علامه طهرانی داریم، ثابت ترین دیدگاه ها را به ارمغان گذاشته اند و البته این موضوع، جزء موضوعات کتاب «عرفان و سیاست» هم نبوده است.
وی در پاسخ به نکته سوم از مرحوم آسید محسن نقل کرد: پدر ما در حالی از دنیا رفت که با من قهر بود. همچنین از آقای شیخ علی رضایی نیز نقل کرد: علامه فرموده بودند آسید محسن در تربیت ما دارد اخلال می کند. دعایی در بیان نتیجه گفت: وقتی ما این ها را کنار هم می گذاریم، متوجه می شویم اساسا مرحوم علامه طهرانی نسبت به آسید محسن طهرانی یک حالت انتقادی و اعتراضی داشتند. ایشان را به هیج وجه نمی توان نماینده و مبین مکتب علامه طهرانی دانست. درخواست ما این است که تألیفات آسید محسن کاملا مجزا از مکتب علامه طهرانی در نظر گرفته شود و این دو یکی پنداشته نشود.
دعایی در جمع بندی سخنان خود گفت: انقلاب اسلامی برای تحقق اسلام جامع به وجود آمد و طبق فرمایشات رهبران انقلاب، بزرگترین آرمان انقلاب، تمدن سازی اسلامی است. تمام صحبت این است که کدام قرائت از اسلام، ظرفیت رساندن انقلاب به این آرمان را دارد. ما معتقدیم قرائت اسلام جامع که فقه اصغر و فقه اکبر را با هم پوشش می دهد، قرائتی که اسلام را دینی می داند که انسان را به آخرین نقطه سعادت، یعنی فناء فی الله می رساند، می تواند انقلاب را به بزرگترین آرمانش نزدیک کند. پرچم داران این قرائت هم مکتب علامه طباطبایی و اساتید و شاگردانشان هستند. ما همانند مرحوم آیت الله مصباح معقدیم انقلاب اسلامی با دو بال پرواز کرد. بال سیاستش را امام خمینی رحمه الله عهده دار بود و بال نرم افزاری و محتوایی آن را علامه طباطبایی رحمه الله عهده دار بودند. البته بحث علمی قدسیت ندارد و همه آراء و انظار قابل نقد و بررسی هستند، ولی مکتب آیت الله قاضی و شاگردانشان دوای درد نسل جوان انقلاب در مقابل معنویات نوپدید سنتی داخلی و وارداتی خارجی است.. باید جامعیت آن را روی دست گرفت و آن را ترویج و تبلیغ کرد.
محمدحسن وکیلی، استاد دروس خارج اصول و فلسفه و عرفان حوزه علمیه مشهد، نیز در پاسخ به نقدهای دریابیگی نکاتی را بیان کرد: برای ارزیابی عرفان ها در چارچوب اسلام، از جهت روشی کار دشواری نداریم. باید عرفان ها را بر متون دینی عرضه کنیم و مشاهده کنیم کدام یک جامع تر و کامل تر بر آموزه های دینی منطبق است. مکتب نجف کامل ترین مکتب است. البته مرحوم آیت الله شاه آبادی هم گرایش های شفاف و ارزشمندی در مباحث عرفانی دارند، اما از ایشان نمی توان به عنوان یک مکتب عرفانی یاد کرد، زیرا از ایشان یک مجموعه میراث مفصل به یادگار نمانده است.
در مورد پیوند عرفان با سیاست، عرفان مد نظر ما بر اساس شریعت است و بخشی از شریعت گره خورده با فعالیت های اجتماعی. ممکن است در برخی مکاتب عرفانی یک فردی را در یک شرایط خاصی از فعالیت اجتماعی نهی کنند، چون او فعلا شرایط لازم را ندارد، اما اگر مکتبی کلا خودش را جدای از جامعه تعریف کند، مسلما نوعی انحراف در آن است. ذات عرفان سلوکی با مکتب تشیع گره خورده و ذات مکتب تشیع هم گره خورده با تلاش برای اقامه عدل. پس بدین معنا عرفان جامع با سیاست گره خورده است.
وکیلی در مورد تطور افکار مرحوم طهرانی گفت: به عنوان کسی که با آثار علامه مأنوس بودم، مطلقا در ذهن ندارم مرحوم علامه نسبت به مبانی و کبرویات در نگاه به حکومت و سیاست، تغییر نظری پیدا کرده باشد.
مؤلف کتاب یقین و یقینیات، پیرامون نقد سوم گفت: اگر آثار مرحوم علامه طهرانی را با آثار مرحوم آسید محسن مقایسه کنیم، می بینیم که این دو با هم سازگاری ندارند. جدای از این، مرحوم علامه رسما اعلام کردند برای آگاهی از مطالب من به ایشان مراجعه نکنید. بنابراین باید به آسید محسن به عنوان یک عالم دینی مستقل نگریست، نه سخنگوی مرحوم علامه.
وکیلی پیرامون لزوم نقد آراء علامه طهرانی خاطر نشان کرد: در این زمینه با منتقد کتاب همراه هستم، بلکه مرحوم علامه خودشان اصرار داشتند شاگردانشان ایشان را نقد کنند. حتی در یاد دارم که در اثر مباحثه شاگردانشان با ایشان، فتوای ایشان عوض شد. اما اینکه ما جریانی راه بیندازیم در انتقاد از علامه، بستر چنین کاری فراهم نیست. در مشهد ایشان اینقدر دشمن دارند که علیه ایشان دروغ پراکنی می شود. البته در کلاس درس، آراء ایشان به بحث گذاشته می شود. ضمنا برخی مباحث علامه مبتنی بر شهود است و حساب این مباحث با مباحث علمی جداست. در عرصه سیاسی هم علامه نظرات خاصی داشتند. به نظر من قضاوت پیرامون این آراء دشوار است. در همین مسئله حزب من نمی توانم بگویم اگر در دهه پنجاه بودم، سخن علامه را تأیید یا نقد می کردم؛ زیرا درک شرایط سیاسی خیلی سخت است. در مورد اندیشه سیاسی علامه طباطبایی هم بنده این احتیاط را دارم.
وکیلی در مورد نقد آخر دریابیگی هم گفت: جریان های معنویت گرا یکی از آفت هایی که داشتند، این بوده که چون به معنویت توجه داشتند، گاهی از ظاهر غافل می شدند؛ یا اهل ظاهر از چشمشان می افتادند. اما طبیعت مکتب مرحوم علامه اینجور نیست که افرادی را تربیت کند که خودشان را از بقیه برتر ببینند. مرحوم علامه در زمان حیاتشان با چنین افرادی برخورد کردند.