کتاب «سیراب از عطش» خاطرات احمد شیروانی، جانباز ۷۰ درصد است که با مصاحبه، تدوین و نگارش رمضانعلی کاوسی جانباز قطع نخاعی تهیه و از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
همشهری آنلاین- علی الله سلیمی: بخشی از خاطرات شفاعی تاریخ دفاع مقدس در خاطرات رزمندگانی نهفته است که خود شاهدان اصلی رویدادهای حماسی آن دوران بودند. یکی از این رزمندگان، احمد شیروانی، جانباز ۷۰ درصد است که خاطراتش در کتابی با عنوان «سیراب از عطش» منتشر شده است. این رزمنده داوطلب از سن ۱۵ سالگی عازم جبهه می شود و در عملیات مختلفی شرکت می کند. شیروانی دو بار مجروح شده و از سال ۱۳۶۵ با عصا و با یک پای قطع شده به جبهه می رود و به دلیل تسلطش به زبان عربی، سال ها در واحد استراق سمع خدمت می کند. او در حال حاضر یکی از راویان قد ر و مسلط دفاع مقدس است و با بیان زیبا و لهجه شیرین اصفهانی اش خاطرات رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی را به نسل کنونی منتقل می کند. نکته قابل توجه درباره تدوین خاطرات این رزمنده، نویسنده کتاب سیراب از عطش، رمضانعلی کاوسی است که خود نیز جانباز قطع نخاع از ناحیه گردن است که به دلیل ضعف در دست ها و انگشت ها، تمام کلمات کتاب را تنها با انگشت سبابه دست چپش تایپ کرده است. او حدود شش سال برای پدیدآوردن این اثر تلاش کرده است. با رمضانعلی کاوسی درباره گفت وگو کرده ایم.
چطور شد که شما به عنوان یک جانباز قطع نخاعی به سراغ نگارش کتاب خاطرات یک جانباز دیگر رفتید و کتاب «سیراب از عطش» نوشتید؟
من خودم جانباز جنگ و قطع نخاع از ناحیه گردن هستم. این توفیق را داشتم که چندین کتاب در حوزه خاطرات جنگ تالیف کنم. برای آشنایی بیشتر با مناطق عملیاتی سال ۹۴ به منطقه عملیاتی جنوب کشور رفتم. سوار اتوبوس جانبازان بودم. آقایی حدود ۴۷ یا ۴۸ ساله با عصا آمد و سوار اتوبوس شد. ایشان من را به آقای شیروانی معرفی کردند و گفتند که راوی دفاع مقدس هستند. بعد از اینکه به منطقه عملیاتی رمضان، جایی که شیروانی در سال های دفاع مقدس در آن جا حضور داشت، رفتیم، دیدم روایت هایی بسیار ناب و دسته اولی دارند. گفتم آقای شیروانی حیف است که این خاطرات شما به کتاب تبدیل نشود. پرسیدم اقدام کردید؟ گفتند: نه. گفتم اگر من به عنوان یک نویسنده به شما پیشنهاد کنم شما قبول می کنید؟ ایشان قبول کردند و قرار گذاشتیم که بیایند و خاطراتشان را برای من تعریف کنند و من هم آنها را ثبت و ضبط کنم.
مصاحبه ها در چه شرایطی انجام شد و آیا شما با آقای شیروانی راوی کتاب همشهری بودید و مشکلی برای رفت و آمد نداشتد؟
ایشان اصفهان بودند و من شهر رضا. او به خانه ما می آمد و گفت وگو می کردیم که مجموعا ۵۰ ساعت گفت وگو شد. من چیزی حدود ۵ الی ۶ سال روی این کتاب کار کردم و در نهایت این کتاب را به دست امور استان های حوزه هنری رساندم.
آیا شما فکر می کنید خاطرات احمد شیروانی روایتی متفاوت از دوران دفاع مقدس است؟
بله، چون خاطرات در نوع خود بسیار ناب هستند. خاطرات او مربوط به استراق سمع است که کمتر کسی به آن پرداخته و کتاب های زیادی درباره آن وجود ندارد. چون راوی به زبان عربی مسلط بوده در این واحد از او استفاده می شده است. زمانی که او در کربلای ۵ یک پای خود را از دست می دهد باز هم با عصا به جبهه می رود.
درباره واحد استراق سمع صحبت کنید؟ کارکردش در دوران دفاع مقدس چه بود؟
واحد استراق سمع کارش شنود بی سیم های عراقی ها بود. آنها به نزدیک ترین منطقه به دشمن می رفتند و گفت وشنود عراقی ها را گوش می دادند. بعد اطلاعاتی را که به دست می آوردند روی یک کاغذ a۴ می نوشتند و تحویل فرمانده می دادند. بر اساس این داده ها تصمیم می گرفتند که چگونه برای عملیات های بعدی برنامه ریزی کنند. این کار اساسا بسیار مهم و استراتژیک بود.
راوی کتاب سیراب از عطش چطور پایش را از دست داد؟
در تمام گردان ها یک نفر از طرف استراق سمع باید در عملیات حضور پیدا می کرد چرا که اگر اسیری گرفته می شد برای صحبت کردن با او نیاز به مترجم وجود داشت. کسی که به عربی مسلط باشد. شیروانی چون به عربی مسلط بود همراه گردان و فرمانده بود به همین خاطر به دلیل اصابت خمپاره پایش قطع می شود.
به نظر شما راوی کتاب چه ویژگی های شخصی دارد که او نسبت به بقیه اطرافیانش متمایز می کند؟
در کنار حسن اخلاق و بیان شیوا، یکی از ویژگی های خیلی خوب او وجه تحققی شخصیت ایشان است. هر جا که چیزی را فراموش کرده بود برای بیان دقیق ماجرا، شروع به تحقیق می کرد و هیچ چیزی را بدون سند و مدرک روایت نمی کرد. به همین جهت می توان گفت این خاطرات کاملا مستند است.
کدام قسمت از خاطرات کتاب برای شما روایتی نفس گیر و جذابتر بود؟
یکی از نفس گیرترین روایت های خاطرات شیروانی مربوط به زمانی است که تیربازچی بوده است. دستور عقب نشینی می آید و نیروها عقب می نشینند و چند نفر از تیربارچی ها از جمله ایشان باقی می مانند. با آمدن هلی کوپترها بالای سر این تیربارچی ها آنها هم مجبور به عقب نشینی می شوند. این صحنه تعقیب و گریز بسیار نفس گیر و گیراست.